صلاحالدین بهرامی
منابع شناختی انسان سنتی بسی فراتر و فراختر از منابع شناختی انسان مدرن بود. وی برای رمزگشایی هستی فقط عقل را کافی نمیدانست چه؛ اموری بود، که جز با سلوک فهمیدن آن ناممکن مینمود. از اینرو در رمزگشایی هستی از؛ وحی، الهام، جادو و اسطوره و.... نیز بهره میبرد.
انقلاب علمی، انقلابی در نگاه، و وهمی در ذهن آدمیان زایید؛ نگاه آدمی را محدود به عقل و مشاهده کرد و ذهن را به رمزگشایی علمی هستی. در نتیجه آنچه انسان مدرن بدست آورد بسیار عظیم بود و فوق العاده قابل ستایش اما آنچه را که از دست داد، کم از فاجعه نبود و بسیار قابل تأسف. انسان مدرن با دوربین علم خویش به وهم کشف راز هستی رسید؛ آنجا که موهبت نگاه از منظر انبیا را از دست داد. نگاه علمی و نگاه دینی، نگاه از دو روزن متفاوت به هستی است و هیچ تلاقی در هم ندارند اما نکته اینجا بود که انسان مدرن، نورسیده خود(علم) را بیش از حد، خدا خواندو ترک نگاه ایمانی کرد.
حدیث مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جوی که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را نگاه علمی محصول کنکاش عقلانی بر محور مشاهده و آزمایش است، در حالی که نگاه دینی محصول کنکاشی «وجودی» بر محوریت خدایی است که راز در راز میفزاید و راز در راز میگشاید. جهان علمی، جهانی تکرار پذیر و کنترل شده است که آدمی با تسلط بر آن مغرور میگردد و سرمست، حال آنکه جهان دینی جهان ناممکنهاست، جهانی که در آن هیچ ناممکنی ناممکن نیست که آدمی در آن متحیر است و وجود فربه میکند. حرکت علمی تجمع دادهها برای رسیدن به نتایجی است که در جهان نامتناهی قاعده گردد، اما حرکت ایمان ترک و تخلیهای است برای تجلی وجودی: خویش را صافی کن از اوصاف خویش تا ببینی ذات پاک و صاف خویش نگاه علمی میتواند به عنوان معیاری سلبی برای جداسازی دو مقوله دین و خرافه بکار آید یعنی در آنجایی که این دو، در نگاه علمی جهان پیچیدهاند میتوان با قواعد نگاه علمی، حد فاصلی بین این دو مقوله شبیه الماهیت کشید و ایمان را از خرافه زدود. اما نمیتوان این نگاه را تعمیم داد و تمام دین را با نگاهی علمی نگریست که این دین پوزیتیویستهاست نه آن دین که پرده از رازی میگشاید تا پرده بر رازی دیگر نهد و آدمی را سالک حیران ترین سرای حقیقت کند. نگرش علمی با سیطره خود بر انسان مدرن، وی را از راز و رمز رهانید و حیرت را از وی ستاند تا او را به عصر «ناباوری» بدرقه کند. نگاه دینی، نگاهی پیشینی است که گاه برای انتقال این همه راز و حیرت از نگاه علمی نیز بهره میبرد اما هیچگاه خود با آن تداخل ندارد و در عرض هم به سان دو خط موازی هرگز همدیگر را قطع نمیکنند. آنچه با علم گشوده میشود نه موضوع دین است و نه موضوع حیرت ایمانی، بلکه زمانی دغدغه اسطوره و خرافه بوده است که اکنون آدمی با کشف آن و تطبیق آن با متون اسطوره پی به خطای انسان سنتی برده است و مغرورانه فریاد بر میآورد که: «تو نفهمیدی اما من فهمیدم!». تا اینجای کار برتری انسان مدرن مشهود است اما مشکل از آنجایی پدید میآید که جمله مغرورانهاش را تعمیم میدهد و نگاه حیرت انگیز ایمانی را نیز همچون خرافهای مینگرد که باید به دور افکنده شود. چه؛ میپندارد که راه کشف راز هستی در نگاه علمی بدان است و با دید مختل کننده خِرَد[1] به بررسی حیات میپردازد و حظ نگاه دینی را از دست میدهد؛ نگاهی که تمام هستی را در تعظیم و تسبیح معنای مطلق، عاشقانه میبیند. کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم.
ارجاع:
[1] هایزنبرگ میگوید برای تعیین موقعیت یک الکترون باید فوتونی بر آن تاباند که تابش فوتون در مکان و سرعت الکترون ایجاد اختلال میکند از اینرو عدم قطعیت در مکان و سرعت به وجود میآید. به زبان دیگر ما همواره حاصل اختلال خود را بررسی میکنیم.
نظرات